سارا سارا ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

سارا

پایین اومدیم زمین بود... قصه ما همین بود!

همیشه نسبت به آدمهایی که اصولا فقط غر میزنن و از زمین و زمان شاکی و طلبکارند احساس خوبی نداشتم.... نه اینکه نیمه خالی لیوان رو نبینم اما برای نداشته ها تمایلی هم به غصه خوردن و حسرت کشیدن در خودم سراغ نداشته و ندارم.... چه فرقی می کنه که تو بخندی یا نه! بالاخره فیلم زندگی با همون سناریوی از پیش نوشته شده به انتها می رسه, میشه که به همه اش, حتی نقطه های نداشته پایانش خندید! میشه هم از اول تا آخرش رو با دید منتقدانه زیر زره بین گذاشت و اینقدر از موضوع داستان دور شد که وقتی به آخر قصه می رسه هاج و واج بگی" یعنی تموم شد؟؟؟... تو این شهر پوست از ترافیک تراکانده و بی قواره اما تو دل برو, که از دور دل می ره و از نزدیک زهره, شاید کم نباشن آدمهایی ...
5 شهريور 1391

درهم و برهم!

خیلی خوبه که آدم یک وقتهایی در مورد چیزهایی خیالپردازی کنه! یا تونیمه پر لیوان دنبال آرزوهای گم شده اش بگرده, بعد ابرهای سیاه پشت رویاهای شیرین حبس بشن و جایی برای مانور پیدا نکن! مهم نیست واقعیت چقدر می تونه دور از زذهن باشه... مهم اینه که صدایت به گوش کائنات برسه و تا وقتی غول چراغ جادو سر و کله اش پیدا نشده نا امید نشی... یک وقتهایی تجربه خواستن رو از بچه ها بهتر میشه تقلید کرد... اینکه رو خواسته ات با تمام قدرت سماجت کنی و سر سوزنی کوتاه نیای و... بچه ها یکی از صفات بازر و مشخصشون اینکه زود شرطی می شن... کافیه چند بار موقع صحبت در اوج عصبانیت صدایت رو بلند کنی ... خیلی زود به این نتیجه می رسن که وقتی عصبانی هستی باید ولوم صدایت رو ببری...
5 شهريور 1391

در حاشیه ...

یک وقتهایی آدم دلش لک می زنه برای فرار از روزمرگی ... برای رفتن سراغ کارهای نه چندان جدی! ... برای هیچ کاری نکردن و الکی خوشی کردن ، یا برای وقت کشی حتی!  ... اولش شاید یک وجدان معذب و مزاحم دست از سر آدم برنداره! ... اما وقتی در کنار تمام برنامه ریزی های منظم و مشخص یک وقتی هم برای هر چه پیش آید! یا هرچی دلم خواست! ، تو لیست از پیش تعیین شده در نظر گرفته بشه اونوقت میشه با خیال راحت از لحظه های بی برنامه و حساب نشده هم کمال لذت و استفاده رو برد! ... وقت تلف کردن هم وقتی طبق برنامه ریزی قبلی و حساب شده باشه می تونه به اندازه تمام برنامه های جدی و مهم روزمره مفید و لازم الاجرا باشه !  مهم نیست تو این وقتهای اضافه چه کار میشه کرد ، ...
14 تير 1391

زندگی مثل یک داستانه....

باز هم دیر رسیدی ... برای دیدار با محبوب کوچولویت هوای گرگ و میش غروب هم دلگیر نیست. مثل همیشه بی هیچ دلخوری و شکایتی میاد به استقبالت . برق شادی و شیطنت تو چشمهای سیاهش موج می زنه. از خوشحالی رو پاهای کوچولویش بالا و پایین می پره. ... شعر های تازه ای که یاد گرفته یک خط درمیون برایت می خونه و بی اینکه منتظر تشویق تو بشه برای خودش دست می زنه و هورا میگه! کارهایی که در طی روز انجام داده بهت گزارش می ده و با کنجکاوی تموم منتظر واکنشت میمونه! و تو متحیر و متفکر در عجبی که وروجکت چقدر سریع  پیشرفت میکنه! این دوری های چند ساعته چقدر بینتون فاصله انداخته . خوب نگاهش میکنی! ...دخملکت بزرگ شده! عوض شده! و تو غرق درلذت باهم بودن به فکر لحظه های ا...
14 خرداد 1391

پست چند منظوره!

دیروز دردونه خانوم برای اولین بار منو به اسم صدا کرد بدون هیچ پسوند و پیشوندی ... خیلی جدی و کاملا عادی ... انگار که سالهاست که منو با همین نام صدا کرده ! اولش تعجب کردم ... ولی تو برق چشمها و عمق نگاهش می شد رد پای موجی از احساسات رو دید! سارا: زهرا ؟؟!! من : بعله دختر قشنگم! سارا : زهرا جون؟؟؟! (با یک دنیا ناز و عشوه) ... ما با همدیگه دوستیممممممم؟؟؟؟! من :(اینقدر قشنگ روی واژه دوست تاکید کرد که واقعا تا چند لحظه نمی دونستم چی باید بگم ! ... انگار گاهی وقتها کلمات قادر نیستن اونجور که باید حق مطلب رو ادا کننن !)  ...آره عزیم ! سارا و مامانش باهم دوستن!!! دوستای خوب! این حرفش خیلی برام معنا داشت ! تو این ...
14 خرداد 1391

گزارش کوتاه

مخاطب خاص این پاراگراف همه دوستای خوبی هستند که همیشه یادمونند و به طرق مختلف سراغمون رو می گیرند و از حضور کمرنگ و ناپیدامون می پرسن .  اینروزها کلی از دنیای مجازی فاصله گرفتیم ...شاید چون زیادی تو دنیای واقعی غرق شدیم!  شاید هم چون کلی برنامه در دست اقدام داریم که تمام وقتمون رو گرفته . شدیم مجری یک برنامهء دقیق و تمام وقت!  بی هیچ  تغییری تو زمانبندی یا برنامه ریزی های از پیش تعیین شده!  ...   از اون حالتهایی که انگار زندگی روی دور تند می افته! انگار هیچ گریزی نیست جز نقطه پایان!  ... هر چند که برد و باخت نداره ، اما  باید  به موقع ازش گذشت! ...از اینها گذشته ، دلمون کلی برای همه دوستای خو...
14 خرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سارا می باشد