شرح مختصر...
از همون موقع که با اولین نوای آهنگین و تکون دادن دستهای کوچولویش اولین گل لبخند رو لبهایش نقش بست ، همیشه بیم اینرو داشتی که نکنه دوران کودکی و خردسالیش نشاط لازم رو نداشته باشه ... که نکنه تو پیچ و خم روزمرگی و دوندگی های جاری ، جا بمونیم از لذت دوران نوزادی و بچگی کردنهایش ... که غافل بشیم از خواسته ها و علایق کودکیش ... و حالا که وروجک کوچکترین تغییر در حالات درونی و گرفتگی چهره ات رو از نگاهت می خونه ! شاید باید بیشتر به فکر حس شادی و نشاط تو فضای خونه باشی ... دخملک با ذوق و شوق ده تا سی دی عوض میکنه و همه رو رو زمین پخش می کنه ! بالاخره موزیک مورد علاقه اش رو پیدا میکنه و میاد سراغت و میگه این کارهارو ولش کن ! بیا دست همدیگر و بگیریم و بچرخیم! بعدش هم بپر بپر کنیم! دستش رو که میگیری ، برق رضایت تو چشمهایش موج می زنه و از شادی تو پوستش نمی گنجه! ... یک کم که از بازیتون گذشت ، بازی رو نگه می داره! دستهای کوچولویش رو محکم دورت حلقه میکنه ...و بعد بوست مي كنه و ميگه دوست دارم! ... من هم خیلی خیلی دوستت دارم شیرینم ! ... دستهايش را محكم دور گردنم فشار مي ده و ميگه همش پیشم بمون !!! ... ( روی جمله "همش پیشم بمون" چنان تأکید کرد که هنوز گیجم از حس قشنگش ...)