سارا سارا ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره

سارا

سرخی و گرمی از تو ...

1390/11/19 9:30
نویسنده : مامان سارا
644 بازدید
اشتراک گذاری

چرایش را نمی دانم اما همیشه از دیدن چهره معصومش در خواب  حس عجیبی داشته ام! . انگار با مظلومیتش می خواهد من را یاد تقصیراتم بیاندازد ... یاد اینکه کجا بهش کم توجهی کرده ام ... کجا خواسته اش رو درست برآورده نکرده ام ... کی جواب سوالش رو سر بالا داده ا م ... چطوری از زیر خواسته اش فرار کرده ام ... کجا بی خبر و بدون خداحافظی ترکش کرده ام و  کی از کوره در رفتم و بعد شبنم مژه های بلند و پر پشتش رو با دستهایم پاک کرده ام ... یاد وقتهایی که دخملک با التماس گفته بغلم کن و نتونستم! ... یاد وقتهایی که ازم خواسته بشینم کنارش و باهاش بازی کنم و وقتش رو پیدا نکرده ام! ... یاد لحظه هایی که با گریه ازم خواسته تنهایش نگذارم و قبول نکرده ام ! ... یاد وقتهایی که وادارش کردیم کاری را بر خلاف میلش انجام بدهد ... و یاد وقتهایی که باعث شدیم گونه هایش از اشک خیس بشه یا ازمون ناامید بشه! ... یاد لحظه هایی که با غرور کودکانه اش به استقبال اتاق گریه رفته!!  ... یاد وقتهایی که خلوت تنهایی هایش رو با حرف زدن با عروسکهای بی جان پر کرده ... نه! انگار تمومی نداره !  ... اصلا هر چی تقصیر و کوتاهیه از من ... هر چی خوبی و قشنگیه از  تو ! ... سرخی و گرمی از تو !! ... سردی و زردی از من!! ...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان علی
20 بهمن 90 13:45
بغض کردم . می تونم حستو درک کنم... چه خواب معصومانه ای
مامان ماهان
26 بهمن 90 16:14
واااااااااااااااااااای چقدر معصومانه خوابیده بوووووووووووووووس
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سارا می باشد