سارا سارا ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره

سارا

فرصت خوشبخت‌تر شدن

خیلی اوقات دوستانی که بچه ندارند و هنوز می‌خوان از دوران زندگی دو نفری لذت ببرن از فشارهایی صحبت می‌کنند که اطرافیان برای بچه‌دار شدن به اونها وارد می‌کنند و اینکه حتی اگه بچه دوست داشته باشند گاهی همین حرفها باعث میشه نسبت به این موضوع جبهه گیری کنند. قبول دارم، حتی وقتی شما اولین بچه رو هم میارین همه حرفها میره به سمت دومیش! خلاصه راه خلاصی نیست. شاید یه دلیلش این باشه که بجای اینکه حواسمون به کار و زندگی خودمون باشه همیشه به زندگی اطرافیان نگاه می‌کنیم. اما شاید هم نیت، سهیم کردن در لذتیه که تا کسی تجربش نکنه نمی‌تونه اون رو درک کنه! یک فیلم لذت بخش از زندگی یک خانواده دیدم به اسم «...
23 مرداد 1390

چو بينم كه از دور ماهي برآيد ، مرا بي تو از سينه آهي برايد

زندگی شوق رسيدن به همان فرداييست که نخواهد آمد تونه در ديروزی و نه در فردايی ظرف امروز پر از بودن توست همسر عزيزم به يمن آمدنت هزاران ستاره در آسمان دلم خنديد تنها برای تو که اولين و آخرين حکايت بی انتهای دوستی هستي مينويسم که به يادت هستم مهربانم فرارسيدن 18 مرداد، سالروز تولدت مبارك ! ...
17 مرداد 1390

قاب تصویر 14 ماهگی

در سحر گاهان یکی از بهترین روزهای خدا قاب تصویر 14 ماهگیت را نقش میزنم نقش دخترکی که نگاه به چهره ی معصومش برای زدودن تمام غمهای مادر و پدرش بس است و مثل قند  شیرین است وقتی سیام سیام کنان تا جواب سیامش را نگیرد دست از سرت بر ندارد.   نمکین می شود زمانی که غمگین است و بغضی می کند و با کوچکترین تلنگر مادر یا پدر برای برگرداندن خنده دوباره شادی در صورتکش نمایان میشود عاشق کتاب اگر چه با دسترنج خودش پاره و داغان شده باشد و کشته ی قلم و مداد اگر چه نوکی برای خط خطی کردن نداشته باشد و بیشترین زمان عمرش را در شبانه روز با همین ها خوش گذرانی می کند ، دقیق و حساس است زمانی که بفهمید کسی قصد عزیمت به ددر دارد برای آوردن كفشهایش. عل...
16 مرداد 1390

لحظات سخت

وقتی دختر کوچولو مریض میشه یه بعد دیگه از بچه‌داری آغاز میشه، همراه با نگرانی‌ها، بیداری‌ها، غصه خوردن‌ها، سوال‌ها، داروها و هزاران مسئله که باعث میشه به ساعت نگاه کنین و ببینید چند ساعت مونده تا امروز به آخر برسه. به امید اینکه فردا حال مریض کوچولو بهتر بشه. گاهی اون یکی بال زندگی هم ناخوش میشه و این یعنی اوج گرفتن همه دردسرها! این روزها نزدیکان به هر وسیله‌ای سعی در کمک دارند و این مایه دلگرمی آدم میشه. راستش توی این روزها یه فکر خوب توی سرم اومد: روزهای مریضی فقط بخش کوچکی از زندگی آدم رو می‌گیرند و این یعنی بالاخره تموم میشه! شاید همه کسانی که همیشه کوچولوی شما رو شاد و تر تمیز و م...
15 مرداد 1390

لطفا با تربیت خود بچه را بی‌تربیت نکنید

این جمله نقل قولی بود از استادی که یکی از دوستان درباره تربیت بچه‌ها توی صحبت‌هاش استفاده کرد. خیلی جالب بود، وقتی یک نگاه دقیق به سارا کوچولو می‌اندازم که اینروزها همه کارهاش باعث شگفتیمون شده چیزی بجز یه معدن جواهر نمی‌بینم. منظورم همه بچه‌هاست همه این گنجینه‌های کوچک و شگفت‌انگیز٫ همه اونها که با صندوقچه‌ای از ژن‌ها، خصلت‌ها، استعدادها و توانایی‌ها وارد این دنیا میشن و ما فرصت این رو داریم که اونهارو کشف کنیم. ما باید قطعات این کامپیوتر دقیق رو درست و بجا سرهم کنیم و فقط دکمه روشن رو بزنیم و تماشا کنیم! فراموش نکینم که قرار نیست برای اونها برنامه بنویسیم، قرار نیست ما کدهای ژ...
15 مرداد 1390

چقدر آمادگی بچه دار شدن را دارید یا داشتید ؟ ( قسمت سوم)

٩. درس نهم : چقدر روی کمکهای همسرتان حساب کرده اید ؟ من نمی دونم که تا حالا همسرتون توی خونه باری از روی دوشتون برمی داشته یا نه اما شما باید این رو تصور کنید که حتی اگه همسرتون پا به پای شما کارهای خونه رو انجام می داده ، حالا از زمانی که کودکتون متولد بشه ، هیچ کاری رو انجام نده ، حتی کارهای شخصی خودشو . بعد از به دنیا اومدن کودکتون ، خیلی زیاد به کمکهای همسرتون نیاز دارید از لحاظ جسمی و روحی و حالا باید این رو تصور کنید که توقعاتتون رو بعد از بچه دار شدن کم کنید . چون فکر می کنم مادر شدن یعنی همین . یعنی مسئولیتهای یک زن در زندگی در عرض یک تحول و آمدن یک موجود کوچولو به خانه در عرض چند روز ، چندین برابر می شه . اگه شما روی کمکهای هم...
9 مرداد 1390

خواب و بيدار

  گر چه با يادش، همه شب، تا سحر گاهان نيلي فام، بيدارم؛ گاهگاهي نيز، وقتي چشم بر هم مي گذارم، خواب هاي روشني دارم، عين هشياري ! آنچنان روشن كه من در خواب، دم به دم با خويش مي گويم كه : بيداري ست ، بيداري ست، بيداري ! *** اينك، اما در سحر گاهي، چنين از روشني سرشار، پيش چشم اين همه بيدار، آيا خواب مي بينم ؟ اين منم، همراه او ؟   بازو به بازو، مست مست از عشق، از اميد ؟ روي راهي تار و پودش نور، از اين سوي دريا، رفته تا دروازه خورشيد ؟ *** اي زمان، اي آسمان، اي كوه، اي دريا ! خواب يا بيدار، جاوداني باد اين رؤياي رنگينم !   شاعر : فريدون مشيري  ...
9 مرداد 1390

حرفهاي بابايي

دخترعزیزم! روزی که تو مرا در دوران پیری ببینی، سعی کن صبور باشی و مرا درک کنی اگر من در هنگام خوردن غذا خود را کثیف می کنم، اگر نمی توانم خودم لباسهایم را بپوشم، صبور باش. زمانی را بخاطر بیاور که من ساعتها از عمر خود را صرف آموزش همین موارد به تو کردم. اگر در هنگام صحبت با تو، مطلبی را هزار بار تکرار می کنم، حرفم را قطع نکن و به من گوش بده. هنگامی که تو خردسال بودی، من یک داستان را هزار بار برای تو می خواندم تا تو به خواب بری. هنگامی که ضعف مرا در استفاده از تکنولوزی جدید می بینی، به من فرصت فراگیری آن را بده و با لبخند تمسخرآمیز به من نگاه نکن... من به تو چیزهای زیادی آموختم... چگونه بخوری، چگونه لباس بپوشی... و چگونه با ز...
8 مرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سارا می باشد