سارا سارا ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

سارا

قاب تصویر 14 ماهگی

1390/5/16 12:52
نویسنده : مامان سارا
404 بازدید
اشتراک گذاری

در سحر گاهان یکی از بهترین روزهای خدا قاب تصویر 14 ماهگیت را نقش میزنم نقش دخترکی که نگاه به چهره ی معصومش برای زدودن تمام غمهای مادر و پدرش بس است و مثل قند  شیرین است وقتی سیام سیام کنان تا جواب سیامش را نگیرد دست از سرت بر ندارد. 

 نمکین می شود زمانی که غمگین است و بغضی می کند و با کوچکترین تلنگر مادر یا پدر برای برگرداندن خنده دوباره شادی در صورتکش نمایان میشود عاشق کتاب اگر چه با دسترنج خودش پاره و داغان شده باشد و کشته ی قلم و مداد اگر چه نوکی برای خط خطی کردن نداشته باشد و بیشترین زمان عمرش را در شبانه روز با همین ها خوش گذرانی می کند ، دقیق و حساس است زمانی که بفهمید کسی قصد عزیمت به ددر دارد برای آوردن كفشهایش.

علاقه مند به مشارکت در کارهای خانه از هر نوعش چه بردن لیوان آبی چه بلند کردن بالشی که دو برابر وزن خودش باشد البته به همراه جیغ بنفشی مبنی بر ناتوانیش در بلند کردن ان، عاشق آب و حمام اگر چه به بهای کفی شدن چشماهاش باشد و چه بسا داوطلبانه موهایش را شامپو کند البته به سبک و سیاق خودش (شامپوی در بسته را به روی سر بریزد و کفهای خیالی را روی سر ماساژ دهد)

 زمانی که  تقاضایی برایت داشته باشد به آوردن آنچه خوشایندت هست همت می گمارد و با هدیه ی ان شیء به تو به اجرایی کردن تقاضای مورد نظرش سرعت می بخشد

مهربان وقتی صورتت را به روش خودش یعنی با دهانی باز غرق بوسه کند و به وقت درخواستی تا حد زیادی حرفت را حلاجی کرده و "چش" گویان منتظر پاسخت می ماند که البته اگر در میان در خواست و "چش" گفتنش فاصله ای نه چندان طولانی رخ دهد دوباره و چندین باره  تقاضایش را تکرار کند و گاهی هم با ناز دخترانه و لجبازی کودکانه سرش را بر زمین گذاشته و غزل قهر را برایت می خواند.

ادامه مطلب رو حتما بخونید...

 

اوائل که تازه چهار یا پنج ماهه بودی با اینکه خیلی از مشخصات و خصوصیات سنت را یادداشت می کردم ولی با خودم می گفتم کار بی فایده ایست  چون هیچ گاه فراموشم نمی شود مثلا در سه ماهگی قان و قون کردی یا در چهار ماهگی اشیاء را به دستت گرفتی انگار قرار بود همانقدری بمانی .هیچ وقت فکر نمی کردم دوران کودکی یعنی سراسر تغییر و دگرگونی و حالا که حافظه ی خود رجوع می کنم و آن را با یادداشتهای ان روزها می سنجم می بینم خیلی مسائل ناخود آگاه به دست فراموشی سپرده می شود اگر در بند نوشتن قرار نگیرد .

پس این روزهایت را نیز یادداشت می کنم تا گذر زمان از خاطراتمان نبرد شیرینیهای این دوران را                    

عزیزکم ! از علائق این روزهایت می توانم به آب اشاره کنم چه در خوردنش که بی نهایت می نوشی و اگر کسی نداند فکر می کند ساعتهاست سیراب نشدی چه در بازی کردن با آن یا در حیاط با شلنگ آب و یا در حمام زیر دوش رفتن و یا در آب لگن چلب چلب کردن ...  تا بگویم سارا حمام یا آب بازی مثل جن بو داده پشت درب حمام حاضر می شوی و بعد ادامه ماجرا...

تاب بازی یکی دیگر از علایق این روزهایت است که از آن با عنوان "آبابا"یاد می کنی .

از میان اسباب بازیها لوگو یا همان خانه سازی هایت را بیشتر می پسندی و با یکی دو عروسک ارتباط عاطفی بر قرار کردی و از مابقی کمی می ترسی مخصوصا از آنها که هم اندازه ی خودت باشند و موهای بلند داشته باشند.

کتابهایت را هم بسیار دوست داری و در آن واحد دوست داری همه را با هم برایت بخوانم مثلا ببعی را انتخاب می کنی و همانطور که مشغول خواندن هستم کتاب بعدی را تحویلم می دهی و همینطور بعدی و بعدی مثل اینکه برای خواندنشان عجله داری...

*تقریبا اكثر اعضای بدن از جمله سر و دست ، پا و دهان و دندان و چشم و گوش را می شناسی و نشانمان می دهی از حیوانات هم صدای ببعی و هاپو و جوجه را تقلید می کنی

از جمله کارهایی که تقلید می کنی : برداشتن دستمال و تمیز کردن اشیاء خانه مثل میز و تلوزیون و مبل و پشتی و حتی پیاز !!!

برداشتن مهر و نماز خواندن که البته فقط در سجده خلاصه می شود ...

بردن دستهای کوچکت به سمت آسمان به نشانه الهی شکر...

از آغوش کشیدنهایت که بی نهایت برایم لذت بخش است بگویم که هر کس که مادر شده حتما لذت آن را درک می کند به اضافه اینکه وقتی دو دست کوچکت را دور گردنم می اندازی با دستان کوچکت چند ضربه ی هم به پشتم می نوازی و محکم مرا می فشاری و این دیدار را دلنشینتر می کنی انگار چند وقتی است مرا ندیدی نمی دانم این را از که آموختی؟ نمی دانم !!!

از کمکهایت به مامان بگویم که هر روز لطف می کنی سبد سیب زمینی و پیاز را برایم سرنگون می کنی و مرحمت کرده در صورت غفلت من دانه های برنج را مشت کرده بر هوا پرتاب می کنی یا زحمت می کشی تک تک لباسها را برایم پخش می کنی و یا التفات می کنید و فرش و دست و پا را مزین می نمایید با لوازم آ*رایش بنده ... بگذریم از اسباب بازیهایی که زیر كابينت پیدا می شود و لیمو عمانیهایی که زیر یخچال کشف می گردد و پیاز هایی که زیر کابینت رویت می شود...

دیروز پای صحبت روانشناسی نشسته بودم جمله ی قابل تاملی گفت که به علت شایع بودنش ذهنم را مشغول کرده ایشان می گفتند ما والدین عادت داریم از همان سنین کودکی مثلا از یکسالگی کارهای معمولی و رشد طبیعی کودکمان را بزرگ جلوه دهیم و تظاهر کنیم که خیلی از همسالانش جلو تر است در صورتی که آن عکس العمل سن آن کودک است نه بیشتر و می گفت این بزرگنمایی ها زمینه ی خودبینی و خودخواهی را در کودکمان پرورش می دهد و بس ... با خودم می گویم ببین ! بعضی کارهای به ظاهر کوچک چه آثاری بزرگی بر روح فرزندانمان دارد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان پارسا جون
16 مرداد 90 15:48
آفرین به سارای مهربون و دوست داشتنی
مامان ماهان
17 مرداد 90 20:49
مامان پارسا جون
19 مرداد 90 17:17
آفرین زیبا بود
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سارا می باشد