ذات مادر بودن همیشه نگران بودنه
حس مادرانه شاید ابعاد وسیعی داشته باشه که گاهی هیچ توجیهی نداره ، اما قابل اغماض هم نیست ... شاید در طول روز بارها وروجکت رو شماتت کنی ! اما تحمل یک تذکر ساده رو هم از غیر نداری ! ... همیشه نگرانی که وروجکت تو هیچ زمینه ای عقب نباشه و همیشه نقاط ضعفش رو زیادی بزرگ می کنی! اما در عین حال دوست داری فکر کنی که خیلی باهوش و زرنگه ! ... اگه زیادی شیطنت و کنجکاوی کنه کلافه می شی اما تا آروم می شینه پای تلویزیون نگران می شی که چرا فعالیتش کم شده! ... اگه زیادی بخوابه آروم و قرار نداری انگار که یک چیزی گم کردی ! اما تا زمان خوابش می گذره زود نگران می شی که چرا این بچه خواب نداره! ، بعد می شینی ساعتهای خوابش رو طی یکی دو روز گذشته حساب و کتاب می کنی که نکنه خوابش کم شده باشه! ... اگه مدام از سر و گوشت بالا بره و ابراز احساسات کنه! با خودت می گی نکنه زیادی بهم وابسته شده باشه ، نکنه لوس بشه یکی یک دونه ام ! و اگه ازت فاصله بگیره و به حال خودش باشه زود دلت می گیره که نکنه دیگه بی نیاز شده طفلکم از مهر مادری! ... اگه با هم سن و سالهایش رابطه دوستانه داشته باشه و در کمال آرامش از خواسته ها و تعلقات خاطرش عقب نشینی کنه ، دغدغه اینرو داری که نکنه بعدها نتونه به موقع از حق خودش دفاع کنه! اما اگه ببینی برای تصاحب یک اسباب بازی ساده با همبازیش درگیر شده زود نگران روحیه پرخاشگرش میشی! ... اصلا انگار ذات مادر بودن همیشه نگران بودنه و تا ابد مسئول موندن!