سارا سارا ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

سارا

يادت باشه كه گفتم ...

1390/8/2 9:29
نویسنده : مامان سارا
668 بازدید
اشتراک گذاری

چشم چشم دو ابرو ...... نگاه من به هر سو

پس چرا نيستي پيشم ؟..... دستاي ناز تو كو ؟

گوش گوش دوتا گوش ..... يه دست باز يه آغوش

بيا بگير دستامو ..... يادم تورا فراموش

چوب چوب يه گردن ..... جايي نري تو بي من !

دق مي کنم ميميرم ..... اگه دور بشي از من

دست دست دوتا پا ..... زودتر بيا پيش ما

يادت باشه كه گفتم ..... بي من نري تو هيچ جا

فقط براي تو مي نويسم نه ميخواهم ردپايي از خودم باشد نه از ساير كساني كه كم و بيش دوستشان دارم يا ندارم... اين را فقط مي خواهم براي تو بنويسم براي تو كه ميپرستمت اين را با چشمان گريان براي تو مينويسم كه اين حس و اين روز را به خاطر بسپارم براي هميشه كه من يك مادرم بايد قوي باشم وقتي خسته و بي رمقم بايد قوي باشم وقتي پر از كدورت و دلتنگي ام بايد قوي باشم وقتي ....من هميشه مادرم پس بايدهميشه قوي باشم و هميشه به چشمان زيبايت بخندم و از گل نازكتر به چشمان زيبايت نگويم چون من مادرم و تو را مي پرستم....و در مقابل چشان زيبايت مسئولم...

راستی

عاشق لحظه اي هستم كه وسط كار و بازيت يهومي آي بيخودي بغلم ميكنيو صورتت رو بهم مي مالي يا كز مي كني تو بدنم و مي خندي يا دستاي كوچولوتوحلقه مي كني دورگردن و آروم بوسم ميكني عاشق لحظه اي هستم كه مي خواي شبا بخوابي و انگار فقط تو دنيا منو مي بيني حتي با اينكه چشات كم و بيش بستس بايد فقط بغل من دراز بكشي عاشق وقتي ام كه كناره من دراز مي كشي و تو با اون قد كوچولوت چقد كنار من ناز ميشي عاشق وقتي ام كه شيطنت از چشات مي باره عاشق وقتي ام كه بهت اخم مي كنم تو با يه خنده الكي مي خواي خوشحالم كني عاشق وقتي ام كه ميگم يه كاري رو نكن تو با اون زبون عجيب غريبت كه فقط خودت مي فهمي چي ميگي توضيح مي دي شايدم مي خواي راضيم كني كه اون كار بكني عاشق وقتی ا م كه با باباييت بازي هاي هيجان انگيز مي كني و از صداي خندت همه جا مي لرزه.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان سانای
11 آبان 90 9:39
قلمت زیباست
مامان ماهان
23 آبان 90 18:17
خیلی زیبا مینویسی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سارا می باشد