در بازي مار و پله زندگي هيچگاه از تاس انداختن نااميد نشو
همه ما وقتي کوچک بوديم مار و پله بازي ميکرديم. ميتوني تصور کني توي زندگي واقعي دوباره داري به اين بازي ادامه ميدي! فکر نميکني که زندگي واقعي هم يه جور مار و پله هست؟
اگه دقت کرده باشي تو زندگي واقعي، هم مار داريم هم نردبان. بعضي وقتها بايد اونقدر صبر کني تا شش بياري و بتوني بازي رو شروع کني. شايد سالها زندگي کني ولي هيچ وقت نتوني شش بياري. اين شش ميتونه همون هدف و راهي باشه که توي زندگيات انتخاب ميکني. شش که آوردي شروع ميکني به جلو رفتن. شايد اولش يک آوردي، يا شايد پنج يا دوباره شش آوردي. نبايد از اينکه يک آوردي ناراحت بشوي، نه از اينکه شش آوردي خوشحال باشي! از کجا معلوم با همين يک آوردن به نردبون نرسي و شش تو رو نندازه توي دهن ماري که مجبور شي دوباره از اول شروع کني؟ چه بخواي چه نخواي، سر راهت هم مار هست هم نردبون، اگه مار نيشت زد خودتو نباز، دوباره ميتوني شروع کني. قانون اين بازي اينه که هيچ وقت از صفحه بيرون انداخته نميشي، مگه خودت بخواي بازي رو نيمه کاره رها کني. شروع که کردي بايد تا ته بازي رو بري. حالا بستگي به خودت داره که چقدر ارادهات رو جزم کني که ادامه بدي، ولي اينو مطمئن باش هر چقدر هم مارها تو رو نيش بزنن باز ميتوني به خونه آخر برسي، مهم چه جور رسيدنه. اون طرف قضيه رو هم ببين ممکنه يه عدد کوچک و ناقابل مثل يک تو رو از يه نردبون بالا ببره که خيلي جلو بيفتي، ولي بازهم مواظب باش دست و پاتو گم نکني، چون هنوز هم سر راهت مار هست که نيشت بزنه. فقط بايد با تحمل و تامل جلو بري، وقتي هم به خونه آخر رسيدي دمت گرم! به يه هدفت جامه عمل پوشاندي، پس دوباره تاس رو بنداز که براي رسيدن به هدف ديگه دست به کار شي. حالا ديدي چرا ميگم زندگي مثل مار و پله ميمونه، اميدوارم در زندگي هروقت ماره نيشت زد دوباره تاس رو انداخته باشي. ميدوني اگه مار نبود نردبون معني نداشت؟ و اين رو هم بدون که تعداد دفعاتي که ميتوني تاس رو بندازي محدوده. چون همه ميخوان تو اين بازي شرکت کنن.