سارا سارا ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

سارا

ساراي کلک ... ساراي بلا ...!

1390/10/12 9:39
نویسنده : مامان سارا
537 بازدید
اشتراک گذاری

قبلاٌ شنیده بودم که بچه ها معمولاٌ از سن سارا یعنی حدود 19 ماهگی تا سه سالگی تغییرات رفتاری خاصی دارن که تقریبا اوج شیطنتها و لجبازیهاشون رو هم شامل میشه. ولی فکر نمی کردم از این سن راههای شیره مالیدن سر والدین و یا به اشتباه انداختن اونها رو هم یاد بگیرن. ... چطور مگه ؟! واااا مگه مییییییییییییشه!؟ الان عرض میکنم .

البته ناگفته نماند که سارا حتی تو ماههاي پایینتر هم پرت کردن حواس ما موقع خرابکاریهاش رو تجربه کرده بود. مثلا هر وقت به چیزی دست میزد و با مخالفت ما روبرو می شد یک لبخند مامان کش تحویلم میداد و مثلا به عروسک سخنگویش که یک گوشه افتاده اشاره می کرد و می گفت : " نی نییییییه ! " (بخش دوم رو لطفا خیلی کشدار ادا کنین!) و به خیال خودش اینطوری توجه ما رو از کاری که می کرد پرت می کرد ...

اما این روش دیگه برایش پیش پا افتاده شده و حالا دیگه روش های حرفه ای تری بکار می بنده .

 مثلا دیروز موقع خالی کردن کشوی لوازم تحریر مچش رو گرفتم و بعد از کمی درگیری راضیش کردم که بریم توی اتاقش و با هم بازی کنیم . چند دقیقه بعد پازلشو را آورد داد دستم و گفت باز کن و بعد هم ازم خواست که برایش بچينم . اما وقتی مطمئن شد که گرم کارم. آروم از اتاق زد بیرون و دوباره رفت سراغ کشوی لوازم تحریر ...

چند روز پیش طبق معمول داشت با کلیدهای لباسشويي ور می رفت و... هر بار که من درجه ها رو تنظیم می کردم اول با دقت نگاهم می کرد و بعد دوباره کارش رو شروع می کرد و کلی هم از این کارش لذت می برد. دفعه آخر جلویش رو گرفتم و دستش رو گرفتم و بردم کنار عروسکهایش و

فتم برای نی نی لالايي بگو! چند دقیقه بعد ... سارا : ماماني ماماني ني ني چاي چاي  ...( يعني براي ني ني چاي بيار) من : باشه الان مي رم بيارم ...

وقتی به فاصله چند ثانیه برگشتم آشپزخانه ... دخملک رو نوک پاهاش بلند شده بود و با دقت زیر شعله های گاز رو به سلیقه خودش کم و زیاد میکرد و بعد مي رفت دنبال لباسشويي و.... من رو که دید یک جیغ توام با خنده عشوه آمیز تحویلم داد و پیروزمندانه به سرعت باد از آشپزخونه رفت بیرون.

تو چشمهایش برق شیطنت بود و خوب می دونست که چه کلاهی سرم گذاشته برای بدست این موفقیت ...! آخر شب هر کاری کردم دلش نمی خواست بخوابه و به محض اینکه مراسم قبل از خواب مثل اعلام خاموشی و ... انجام شد. بهانه گیری رو شروع شد . و همینطور با اوامر ریز و درشت پشت سر هم موعد خوابش رو به تعویق می انداخت ! اول گفت : ماماني آببا( آب بده)! بعد گفت پستي( پستونك) ! بعد گفت چاي چاي. دوباره بهانه گيري كرد و گفت بيداد( مداد) بدتر( دفتر)، نی نی لالا کنه ! : نی نی رو هم رو پامون تکون دادیم و برایش لالایی خوندیم ... سارا: ماماني ! ماماني! پورتا ده ! (پرتقال بده!) ... این یک دیگه نوبره ! ...من : باشه مامی پرتقال که خوردیم دیگه بریم لالا کنیم ! ببین جوجو خوابیده .... نی نی خوابیده ... هاپو خوابیده !  سارا : پپه بده ! ( نون بده!) فکر می کنین این پروسه چند بار تکرار شده باشه خوبه ! تا یک مامان مثلا شاغل با خیال راحت و بدون عذاب وجدان بتونه اسم خودش رو مامان بذاره؟ ... عقربه های ساعت که به2 نزدیک شد با خودم گفتم راستی من بی حوصله ام یا ... ...و وقتی آروم آروم سرش رو شونه هام افتاد و پلکهایش سنگین شد تو قیافه معصومش ، تو لبخند شیرینش ... شاید داشت خواب می دید ... تاثیر یک چیز رو خیلی خوب می تونستم مجسم کنم ... لحظه جدایی صبح و وقتی که چشمهای قشنگش رو باز می کنه و می بینه ماماني لباساشو مي پوشونه و برا مهد حاضرش مي كنه ؟!

... من هنوز هم نگرانم ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان آريا
12 دی 90 11:11
خاله قربونه شيطونيات
مامان آريا
12 دی 90 11:11
سلام عزيزم اميدوارم خوب باشين يه خواهشي آريا توي مجله سيب سبز توي مسابقه شركت كرده و براي اينكه برنده بشه بايد راي بياره براي برنده شدن آريا به راي دوستاي گلمون نياز داريم مي شه كد آريا كه 3214 هست را به شماره 20001124 پيامك كنيد خيلي خيلي ممنون و شرمنده اميدوارم روزي بتونم محبتاي شما دوستاي گلمو جبران كنم
مامان علی
14 دی 90 14:36
عزیزم چقد شیرینی تو . چقد کارای بامزه ای میکنه واقعا شیطنت از چشاش پیداست. قربونه "بیداد"گفتنت بره خاله.اینم یه بوسسسسسسسسسسسسسس کشدار
مامان ماهان
27 دی 90 1:09
شیطونک دوست دارممممممممممممممممممم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سارا می باشد