مسئله این است: گفتن یا نگفتن
صحبت کردن با آدمهایی که هنوز بچه ندارند درباره بچه یه جورایی چالش برانگیز و گاهی خنده داره!
خنده دار از اون جهت که هرچی براشون حرف میزنی باز ته تخیلات خودشون رو میبینند و طبیعی هست که تصویر واقعی هم ندارند. گاهی حتی صدای خندیدنشون ته دلشون به خودتون رو میشنوید اما … مهم نیست، بعدا با هم میخندیم.
اما مسئلهای که گاهی شما رو گیج میکنه که آیا با اونها حرف بزنی یا نه، نحوه برداشت اونها از مادر و پدر بودنه. گاهی وقتی از سختیها، مشکلات و دردسرهای پدر و مادر شدن حرف میزنی، نگران میشی که نکنه اونها رو نسبت به آیندشون ترسوندی و نکنه حرفهات باعث به تاخیر افتادن بچهدار شدنشون بشه! و در مقابل وقتی از لذتها، خوشیها و تغییرات زیبایی که زندگیتون بعد از بچهدار شدن کرده صحبت میکنی با سیل برداشتها و قضاوتهای نابجایی مواجه میشی که یا شما رو خیلی خوش اقبال فرض میکنند و یا بچه شما رو استثنایی و کلا اونقدر همه چیز رو درباره بچهداری شما انتزاعی میبینند که دلتون میخواد بگین: هی من عصای جادوگری ندارم! بچه من رو لک لکها نیاوردند! و اگر ما از همه شرایط لذت میبریم دلیل بر سخت نبودن اونها نیست!