سارا سارا ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

سارا

فقط با تو

1390/4/19 10:11
نویسنده : مامان سارا
471 بازدید
اشتراک گذاری

دخترم نمیدونم کجای زمان گم شدم که نفهمیدم کی و با چه سرعتی این روزها و دقیقه ها گذشتند تا اینکه تو ١٤ ماهه شدی.

تو یادت نمیاد اما من یادم میاد که از روی سه تا پله آخر آزمایشگاه پریدم و اصلا حواسم نبود که تو رو دارم.رفته بودم که آزمایش بارداری بدم ولی از رو سه تا پله پریدم ولی وقتی نتیجه مثبت رو گرفتم یه دفعه تبدیل شدم به یه مامان یه مامان واقعی که اونقدر با احتیاط از پله ها بالا رفتم که اگه کسی اومدن و رفتنمو مقایسه میکرد میگفت حتما یه مشکلی دارم.

تو یادت نمیاد اما من خوب یادمه که چقدر باهم به اداره رفتيم و و من برات از همه چیز حرف میزدم.از برگ ریزون پاییز تا غروبای سرد زمستون.

تو یادت نمیاد ولی من یادمه که چه قدر با هم تو جلساتي كه تو اداره بود شركت مي كرديم .به نظر من چون از دو تا ذهن استفاده میکردم خیلی خوب گزارش ها رو ارائه مي دادم. 

 تو یادت نمیاد و اما من یادمه که با چه علاقه ای برات لباس و اسباب بازي و ... گرفتم.چه شوری بود تو ذهنم دخترم هنوزم تمامه لباسای سایز صفرتو دارم یادت باشه بهت نشون بدم.

تو یادت نمیاد اما من چه ذوقی داشتم برای اینکه تو رو بغل کنم و برات لالایی بخونم.هنوزم عاشقه لالاییهاتی.كي مي شود خودت انتخاب كني و درخواست لالايي بكني و چه قدر برام جالبه که تو هم عاشقه همون لالایی های قدیمی هستی که وقتیس تو شکمم بودی برات میخوندم.

فدات بشم الهي

ادامه امطلب رو بخونيد... 

دخترم نفهمیدم کجا بود که برای اولین بار خوردی زمین اما من تمامه غصه امو تو دلم نگه داشتم تا تو از زمین خوردن نترسی و من فقط امیدوارانه به تو نگاه کردم تا از برداشتنه گامه بعدیت نترسی

دخترم نفهمیدم کجا بود که برای اولین بار  لیوانه آب از دستت ول شد و من همه هیجانمو درون خودم مخفی کردکم تا تو اعتماد به نفس و اتکا به خودتو از دست ندی

 دخترم نفهمیدم کجا بود که برای اولین بار  بهت اجازه دادم که اکثر چیزها رو تجربه کنی بدون اینکه خودم پیش داوری داشته باشم تا خودت کوله بارتو پر از تجربیه کنی.

بازم اما نفهمیدم کی تونستی اینقدر خودتو تو قلبم جا کنی ,کی بود که برای اولین بار تو رو به خودم ترجیح دادم ,کی بود که تو شدی همه عمرم و وجودم,کی بود که تونستم بخاطر تو تا صبح بیدار باشم.

دخترم نمیدونی که بخاطر تو چقدر حرفها و نیش و کنایه ها رو تحمل کردم از دوست و آشنا و غریبه اما حتی نذاشتم تو یه لحظه غمو تو چشمام ببینی تا دنیای کوچیکت خراب نشه. همه اینا رو حتی بیشتر از اینها رو تحمل میکنم بخاطر تو,بدونه هیچ منتی تا دنیای قشنگتو خودت کشف کنی و به ارزشهای انسانی پایبند باشی و بدونی آدمها فقط از یه نظر از هم برترن و اونم ایمانشونه و دیگه هیچ.دوست دارم روزی بشه که بتونی به مردم سرزمینت وطن پرستانه خدمت کنی.روزی که این خصائلو درونت ببینم اگه همون لحظه مرگ بهم فرصت نده برام اهمیتی نداره اینو خالصانه میگمو مطمینم که این اوج خواسته یه پدر و مادره.

دخترم, فقط اومدم بگم که من با تو هیچ وقت اون آدم يكسال پیش نیستم.تو با اومدنت تو بهار هر روز زندگیمو بهاری کردی بدونه تو همیشه زندگیم پاییزه.در واقع عشقه تو یه شوک بزرگ به قلبم بوده و هست و خواهد بود.دخترم کاش میشد نبض لحظه ها رو تو دستم نگه میداشتم تا زمان اینقدر سریع سپری نشه و من از بودن با تو لذت کافی رو ببرم اما چه کنم که لحظه ها در گذرن.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

پريسا
19 تیر 90 12:28
آخي عزيزم چي قيافه ي شيريني داري اينجا
نسرين(مامان النا)
19 تیر 90 14:42
ماهرو سارا جانم اله خنده از لبات هيچوقت دور نشه.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سارا می باشد