سارا سارا ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

سارا

آنروز که تو تب داشتی...

1390/4/7 10:42
نویسنده : مامان سارا
470 بازدید
اشتراک گذاری

اینک از تو می نویسم و برای تو، نامه, از قطره های اشکم خیس خیس شده ، جای قطره های اشکم مانده و چشمهایم بهانه گیر شده . باز هم می نویسم، باز هم در هجوم انبوه لحظه های بی تو بودن از با تو بودن می گویم . باز هم عاشقانه ترین هایم را عاشقانه برای تو می نویسم.

می نویسم تا بدانی که هنوز هم اینجا قلبی نگران هست و دلتنگ ...!

پس از تو این بار هر دم به تنهایی قایق چوبی کوچک خود را به اقیانوس ژرف خاطره ها می اندازم و این امواج مست و سرگردان هربار مرا با خود به گوشه ای از این کران بی کران می برند و حتی گاه گاهی در تلاطم وحشی امواج، قایقم می شکند و من غرق در خاطره ها می شوم، غرق در روزهای خوش و ناخوش زندگیم .

اما چه سود که خاطره ماندنی ست و لحظه رفتنی . تمام ادبیات عشق را به نگاهی می فروختم اگر لحظه ماندنی بود و خاطره رفتنی .

این روزها دیگر به پشت پنجره می نشینم و به استقبال باران می روم، اما نمی دانم چرا ولي اين را خوب مي دانم كه اگه تو كسالتي داشته باشي من ميميرم، 31 خرداد درست در سالروز ازدواجمان تب داشتي و گرماي بدنت مرا از خواب بيدار نمود نمي دانستم چه كنم ولي بايد بيدار مي ماندم و يه جورهايي تبت را پايين مي آوردم، دلم مي خواست به جاي تو من كسالت داشتن واز گرماي تب از خواب نازنين بيدار مي شدم ولي من تب عشق تورا دارم تب من جور ديگر است كه رفته رفته بيشتر و بيشتر مي شود و...

نفسم

 بعضی وقتها سکوت آدمها پر از فریاد است و من به خاطر كسالتي تو در سكوت بودم بالاخره بعداز 3 روز اين سكوت شكست و تو يه خورده سرحال شدي  عزيزم وقتی کنارم هستی آرامش زیبایی را به من هدیه می کنی...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان سانای
11 آبان 90 15:00
خوش به حالت که احساست را به این قشنگی بیان می کنی .همه پست های وبلاگ را خوندم واقعا زیبا نوشتی با اجازتون لینکتون می کنم اگه شما هم دوست داشتید وب دخترم را به لیست دوستانتان اضافه کنید
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سارا می باشد