سارا سارا ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

سارا

فقط اندازه یک لحظه لذت

چقدر احساس قشنگیه وقتی فکر میکنی با بقیه فرق داری، مهم نیست آیا واقعا متفاوتی یا نه مهم اینه که تو فکر میکنی پس حتما فرق داری، مهم نیست بقیه نوشته هاتو بخونن یا حرفاتو بفهمن، مهم اینه که با تمام وجود حس میکنی كه كسي دوست داره. چقدر زندگی قشنگه وقتی در بدترین شرایط قرار داری و یه فرشته کوچولو از روی شونه راستت دستاشو به لاله گوشت قلاب می کنه و سر کوچولوشو به زور میرسونه گوشت و بهت با زبان كودكانه اش ميگه دوست دارم و بوست مي كنه و... . اون وقت درست زمانی که حس میکنی از همه آدمها خوشبختري و جای پاهای کوچولوی اون فرشته رو روی شونه هات حس میکنی، مهم نیست تا حالا چند بار این اتفاق برات افتاده باشه، بذار پای سرت که شلوغ پلوغ شده و تو فقط و...
25 تير 1390

مقابله با...

گاهی زندگی باب میل آدم نیست، هر چی میدویی نمیرسی ؛ هر کاری میکنی نمیشه؛ میری تو خیابون و شروع میکنی به راه رفتن، دلت میخواد تا ته ته دنیا پیاده بری ولی ده دقیقه که میری صدای نفسات بلند میشه.با خودت میگی بذار از همین ده دقیقه نهایت استفاده رو ببرم.شروع میکنی به سقف درختی خیابون نگاه کردن و از سبزی و لطافت  هوا لذت بردن.گاهی هم سرتو میچرخونی به سمت ویترین مغازه ها.تصمیم میگیری عمیق تر نفس بکشی.گاهی بوی سبزیا ی سبزی فروشی و احساس میکنی و گاهی بوی سیگار عابرا. ممکنه با چند نفر مواجه بشی که از بوی ادکلنشون خوشت بیاد و تو همون مغازه ها دنبال همون ادکلن بگردی بعد از پیدا کردنش پول خرید اونو نداشته باشی، حتی ممکنه تو مسیرت به چند نفر برخورد کنی...
25 تير 1390

شروع ديگر و فعاليت بيشتر

  عزيز مامان و بابا در 8 ماهگي در مورخ 6/10/1389 ساعت 11 شب شروع به چهار دست و پا زدن نمود و اين تحولي ديگر در زندگي سارا جان بود نمي تونم چيزهاي ديگري در باره چهاردست و پازدن اين دختر نازم بنويسم چون زبان فارغ از بيان است. ...
25 تير 1390

فقط با تو

دخترم نمیدونم کجای زمان گم شدم که نفهمیدم کی و با چه سرعتی این روزها و دقیقه ها گذشتند تا اینکه تو ١٤ ماهه شدی . تو یادت نمیاد اما من یادم میاد که از روی سه تا پله آخر آزمایشگاه پریدم و اصلا حواسم نبود که تو رو دارم.رفته بودم که آزمایش بارداری بدم ولی از رو سه تا پله پریدم ولی وقتی نتیجه مثبت رو گرفتم یه دفعه تبدیل شدم به یه مامان یه مامان واقعی که اونقدر با احتیاط از پله ها بالا رفتم که اگه کسی اومدن و رفتنمو مقایسه میکرد میگفت حتما یه مشکلی دارم . تو یادت نمیاد اما من خوب یادمه که چقدر باهم به اداره رفتيم و و من برات از همه چیز حرف میزدم.از برگ ریزون پاییز تا غروبای سرد زمستون . تو یادت نمیاد ول...
19 تير 1390

یادگاری طلایی

  دخترم خوب گوش كن اول ) به آینده فکر کن ولی نگران آینده نباش و غصه آینده رو نخور.و بدون که آینده هر آدمی ماحصل کارهایست که اون آدم تو گذشته و حال انجام داده است .پس امیدوارم همیشه مراقب اخلاق و رفتار و کردار خود باشی . دوم ) شادی هایت را معطوف به بودن در کنار فرد خاص یا مکان خاصی نکن ... هر جایی که هستی  حس خوبی   داشته باش و با هر کسی که   هستی  نکات مثبتش را پیدا کن. و هر کسی را همانطور که هست بپذیر. تو میتوانی خودت را تغییر بدهی و بر روی دیگران تاثیر بگذاری ولی نمیتوانی کسی را تغییر بدهی . سوم ) همه ما جزیی از کائناتیم و لایق  بودیم برای  خلق ...
19 تير 1390

اندر احوالات ما

دخترم بزرگ شدي لالايي هام يادت نره چه قدر برات قصه بگم دوباره خوابت ببره چقدر نوازشت كنم تا تو به باور برسي اين دو تا دستاي منه تو اون روزاي بي كسي لالايي هام يادت نره لالايي هام يادت نره ...
15 تير 1390

می نویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد

دخترم ! تو نهال کوچکی هستی   که در باغچه زندگیم رشد می کنی . همچو باغبانی به پایت شیره جانم را می ریزم و در انتظار شکوفه دادنت بی قرارم. تو قد می کشی و بزرگ می شوی و هر روز مستقل تر!   اما من شکسته تر و به تو محتاج تر. امروز تو در آغوش من جای می گیری و دور نیست فردایی که   دستان نیازمند من در دستان تو جای گیرد. امروز تو برای   بلند شدن و ایستادن   نیاز به دستان من داری و فرداها من برای استوار ماندن به بازوی تو نیاز خواهم داشت. امروز با هر خنده تو روح زندگی در کالبدم دمیده می شود ولی آیا فردا اشک من دل جوان تو را کمی نرم خواهد کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ...
15 تير 1390

در عجبم

  در شگفتم كه چگونه اينچنين عاشق موجودي شده ام كه هنوز حتي اسمم را نمي گويد. چگونه در هر نفسش زندگي مي كنم در حاليكه با نفس هاي من زندگي گرفت . و چطور به او وابسته گرديدم در حاليكه زماني تنها با رگ باريكي به من و بعد به زندگي وابسته بود.  راستي چي شد چجوري شد اينجوري عاشقت شدم شايد مي گم تقصير توست تا كم شه از جرم خودم ...
15 تير 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سارا می باشد