سارا سارا ، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

سارا

ترس؟

1394/3/24 15:10
نویسنده : مامان سارا
780 بازدید
اشتراک گذاری

امروزه روز همه بلدن برای کوچکترین واکنش های رفتاری بچه اشون تو کتابهای روانشناسی دنبال راهکار بگردن و شاید خیلی از اصول اولیه رو هر آدم نیمچه تحصیلکرده ای فوته آبه ...  بعدش موقع عمل که می رسه شاید چاره ای نمی بینه جز اینکه همون برخوردی رو بکنه که بیست و اندی سال پیش با خودش شده !... هنوز کم نیستن مادرهایی که بچه رو با ترس و تشویش و تهدید کنترل می کنن و لازم باشه بچه رو از پدرش هم می ترسونن (شاید با این تعبیر که بالاخره بچه باید از یکی حساب ببره!)  و بچه های امروزی اما شاید با آی کیوی بالاتری از والدینشون به تدریج در تقابل با محیطشون برمیان و یاد می گیرین که این ترس رو یک جای دیگه و  به شکل دیگه ای تعمیم بدهند ... ترس از تنهایی ، ترس از تاریکی ، ترس از جاموندن ، ترس از دیده شدن و شاید بعدتر نگرانی و ترس از شکست و ناتوانی یا حتی ترس از تجربه ناکامی و سرخوردگی ... ترسی که با نهادینه شدن در ضمیر ناخودآگاه طفل ، شاید استقلال و اعتماد به نفس فردی کودک رو هم متزلزل میکنه ...

داشت  نقاشی می کرد،  با قدرت و اعتماد به نفس تمام ... از همون بارهای اول که مداد و قلم تو دستهای کوچلویش جا گرفت ، هیچوقت از خطوط کم رنگ و بی جان خوشش نمیومد ... دوست داره تاثیر قلم روی کاغذ تا حد ممکن پر رنگ و محسوس باشه . بهش گفتم میشه نوک مداد رنگی رو اینقدر فشار ندی؟ می ترسم ورق نقاشیت  پاره بشه ... دخملک سرش رو از روی کاغذ بلند کرد و با خونسردی گفت : " نترس مامی مباظبم! مامانها که نباید بترسن!"

در بدو ورود به یک دستشویی عمومی پایش رو می گذاره رو یک سوسک نسبتأ درشت نیمه جان و با هیجان میگه سوسکه مردید!(به ضم میم) ... دوسه تا دختر جوان در حال پیرایش و آرایش جلوی آینه جیغشون بلند میشه! ... دخترک هم به تبع اونها جیغ می کشه ، بعد می پرسه میشه بازهم سوسک بیارین من لهش کنم بعدش شما هی بترسین؟؟؟

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سارا می باشد